کد مطلب:225250 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:230

بیان پاره ای اخبار که از حضرت امام رضا و مأمون نمودار شده است
در عیون اخبار از دارم بن قبیضة نهشلی روایت شده است كه گفت حدیث فرمود ما را علی بن موسی الرضا و محمد بن علی علیهماالسلام و گفتند از مأمون شنیدیم كه از رشید از مهدی از منصور از پدرش از جدش حدث می نمود كه ابن عباس با معاویه گفت آیا می دانی از چه روی فاطمه علیهاالسلام را فاطمه نامیدند گفت نمی دانم گفت «لانها فطمت هی و شیعتها من النار» برای اینكه آن حضرت و شیعیان او از



[ صفحه 275]



آتش جدا و جهنم از ایشان جدا شود و من آن حدیث را از رسول خدای شنیدم و از این پیش به آن حدیث اشارت رفته است.

و نیز در عیون اخبار مسطور است كه یاسر گفت از شهر نیشابور به مأمون نوشتند كه مردی از مجوس در حال موت وصیت كرده است كه مقداری جلیل از اموالش را در میان مساكین و فقرا متفرق سازند و قاضی نیشابور این اموال را در میان فقراء مسلمانان پخش كرده است مأمون به حضرت امام رضا علیه السلام عرض كرد ای سید من در این باب چه می فرمائی فرمود: «ان المجوس لا یتصدقون علی فقراء المسلمین فاكتب الیه ان یخرج بقدر ذلك من صدقات المسلمین فتصدق به علی فقراء المجوس» مردم مجوس را نمی رسد كه به فقراء مسلمانان تصدق دهند و چون این كار را قاضی كرده است بدو بنویس به قدر همین مبلغ كه از مال آن شخص مجوس به فقرا مسلمانان برگرفته است از صدقات مقرره مسلمانان برگیرد و بر فقرا مجوس تسلیم نماید.

راقم حروف گوید: همانطور كه به پاره ای جهات و رعایت احترام عموم صدقات بر آل رسول خدای صلی الله علیه و آله حرام است چه در حقیقت زكوة بدن است به همین جهت صدقات كفار و مشركین بر مسلمانان روا نیست.

در بحارالانوار مسطور است كه وقتی مردی نصرانی را به حضور مأمون آوردند كه با زنی هاشمیه بفجور رفته بود چون مأمون را بدید اسلام آورد تا مگر به دست آویز اسلام از اجرای آن حد آسوده ماند. مأمون را این اسلام آوردن نصرانی در چنین موقع بسی دشوار افتاد و این مسئله را در میان فقها مسلمان مطروح گردانید گفتند «هدر الاسلام ما قبله» چون كسی مسلمانی گیرد معاصی و اعمال شنیعه ی قبل از آن را اسلام هدر می دهد یعنی از بركت اسلام معاصی قبل از اسلام بخشیده و نادیده می شود مأمون از حضرت امام علیه السلام بپرسید فرمود: «اقتله لانه اسلم حین رأی الباس» این نصرانی را بكش زیرا كه هنگامی مسلمانی گرفت كه خود به مجازات كردار خود گرفتار دید و از بیم جان مسلمانی را دست آویز نمود و در حقیقت مسلمان نیست و چون از مجازات خود رهایی یابد به مذهب خود



[ صفحه 276]



باقی بماند، خداوند عزوجل می فرماید: «فلما رأوا باسنا قالوا آمنا بالله وحده الی آخرها» چون بأس و شدت و عذاب ما را جماعت مخالفان دیدند گفتند ایمان آوردیم و این ایمان در این هنگام مقبول و مفید نیست.

و دیگر در بحارالانوار و كشف الغمه مسطور است كه وقت مردی را به حضرت مأمون حاضر كردند مأمون خواست گردنش را بزند و این وقت امام رضا علیه السلام شرف حضور داشت مأمون عرض كرد یا ابالحسن چه می فرمائی فرمود می گویم «ان الله لا یزیدك بحسن العفو الا عزا فعفا عنه» خداوند متعال در ازای حسن عفو و گذشت نیكو جز عز و عزت از بهرت نمی افزاید چون مأمون این سخن بشنید از قتل آن مرد در گذشت و البته آن مرد واجب القتل نبوده كه امام رضا علیه السلام این گونه فرمود و گر نه اگر واجب بودی تأیید خیال مأمون را می فرمود و در قصاص و مكافات شرعیه تأخیر روا نمی داشت چنانكه در حق آن شخص نصرانی كه مذكور شد با اینكه تمام فقهای عصر حكم بعدم مجازاتش دادند امر به قتل و اجرای حد شرعی فرمود.

و نیز در عیون اخبار و بحارالانوار از ابراهیم بن محمد حسنی مروی است كه وقتی مأمون كنیزكی برای امام رضا علیه السلام تقدیم كرد چون آن كنیز به حضور مباركش تشرف یافت و نشان پیری در دیدار همایونش مشاهدت نمود حالت اشمیزاز و انقباض در وی روی داد و چون امام این حالت كراهت را در آن جاریه مشاهدت نمود آن كنیز را به مأمون بفرستاد و این چند شعر ا به مأمون مرقوم فرمود:



نعی نفس الی نفسی المشیب

و عند الشیب یتعظ الكبیب



فقد ولی الشباب الی مداه

فلست اری مواضعه تؤب



سابكیه و اندبه طویلا

و ادعوه الی عسی یجیب



و هیهات الذی قد فات منه

تمنینی به النفس الكذوب



وراع الفانیات بیاض رأسی

و من مد البقاء له یشیب



اری البیض الحسان یجدن منی

و فی هجرانهن لنا نصیب





[ صفحه 277]





فان كن الشباب مضی حبیبا

فان الشیب ایضا لی حبیب



ساصحبه بتقوی الله حتی

یفرق بیننا الاجل القریب



روزگار پیری از زوال روز زندگانی با من خبر داد و مردم خردمند هنگام پیری پند می گیرند. همانا نوبت جوانی بكران پیوست و روز پیری روی گشود و او را بازگشتی نخواهد بود. چه بسیار بر گذشت جوانی زاری و ندبه می كنم و تجدیدش را می طلبم شاید این دعوت را اجابت كند دریغا كه آنچه از دست برفت نفس دروغگوی به آرزوی آنم می خواند.

همانا فانیات از سفیدی موی سرم بترسیدند و از پیریم بیندیشیدند نگرانم كه سیم تنان سفید روی از من گریزان هستند و در مهاجرت و مفارقت ایشان ما را بهره ای است و اگر دولت جوانی كه بر گذشت محبوبیت داشت نعمت پیری نیز مرا محبوب است چه حالت پیری را كه از مشهیات نفسانی و آمال و امانی بر آسوده است به تقوای و پرهیزكاری در حضرت كردگار بی انباز همراه و همراز گردانم تا گاهی كه اجل قریب و مرگ نزدیك آمده در میان ما مفارقت نماید.

راقم حروف گوید: در بعضی نسخ به جای فانیات غانیات نوشته اند كه به معنی زنان خواننده ی خوش روی سرودگوی هستند تواند بود كه مأمون چنین جاریه به این صفت به خدمت آن حضرت فرستاده باشد تا مگر امتحان و دست آویز نماید و امام علیه السلام آن گونه جوابی منظوما بداد و او را بازنمود كه من آلوده ی این اعمال نیستم و به تقوی و پرهیزكاری بقیه ی عمر را بدون شك و ریب می گذرانم و چون اگر خود آن حضرت آن كنیزك را باز پس میفرستاد موجب رنجش خاطر و مزید كین مأمون و حصول این كار از جانب خود آن حضرت می گشت و نبایستی مأمون معذور گردد، لهذا بر حسب تصرف امامت آن حالت اشمیزاز و انقباض در وجود جاریه پدید شد تا به نزد مأمون بازگشت گرفت و نه مأمون به مقصود خود واصل و نه راه رنجیدگی برای او حاصل شد و الا هزاران یوسف مصری از نور همایون و جمال مبارك ائمة هدی علیهم السلام منور و بهره بر هستند: آن سیه چرده كه شیرینی عالم با



[ صفحه 278]



اوست.

جوهری در مصالح اللغة گوید غانیه آن جاریه ایست كه به شوهر خودش استغنا و از دیگران بی نیازی جوید و نیز غانیه آن جاریه ای است كه به سبب حسن و جمال خودش توانگر و بی نیاز باشد.